خبرگزاری مهر: پرسش از غایت بشر در فلسفه و عرفان اسلامی به زندگی معنا می‌بخشید

یك استاد عرفان گفت: حكمایی نظیر ملاصدرا بیشتر معطوف به «جهت» سؤالی را مطرح می‌كردند؛ همچنین می‌پرسیدند مبادی زندگی و غایاتِ آن چیست؟ ناگفته پیداست كه همین سؤالات به زندگی معنا می‌بخشد.

1399/07/02
|
14:22

به گزارش خبرگزاری مهر، پرویز عباسی داكانی، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی تهران مركز با حضور در برنامه سوفیای رادیو گفتگو در باب معنای زندگی در حكمت متعالیه كه با اجرای محمدجواد ادبی برگزار شد، اظهار كرد: در فلسفه سنتی چنین بحثی را نمی‌یابیم و برخی فلاسفه معتقدند پرسش در باب معنای زندگی زاییده زندگی مدرن است؛ چرا كه وقتی در خصوص موضوعی طرح سوال می‌كنیم، یقیناً مشكلی توجه ما را جلب كرده است.

وی با اشاره به عقیده ژان پل سارتر –پدر فلسفه اگزیستانسیال- كه می‌گوید آدم یا زندگی می‌كند یا می‌نویسد، اظهار كرد: وقتی زندگی در روال عادی خود جاری است، انسان با پرسش روبرو نمی‌شود و جایی كه مشكلی هست، پرسشگری را به دنبال دارد.

عباسی داكانی همچنین به پرسشی در بابِ معنی و مفهومِ "معنا" اشاره كرد و افزود: اگر زندگی افراد به صورت عادی پیش رود، دچار پرسش گری نمی‌شوند.

وی ادامه داد: حكمایی نظیر ملاصدرا یا ابن عربی بیشتر معطوف به «جهت»، سوالی را مطرح می‌كردند؛ همچنین می‌پرسیدند مبادی زندگی و غایاتِ آن چیست؟ ناگفته پیداست كه همین سوالات به زندگی معنا می‌بخشد.

عباسی داكانی در همین راستا به پرسش‌هایی در باب مبدأ و نهایت زندگی پرداخت و با طرح پرسشی گفت: اینكه می‌گویند از كجا آمده‌ام؛ آمدنم بهر چه بود، آیا مصداقی از تجاهل العارف است و یا اینكه فرد دانسته دست به پرسشگری می‌زند؟

این پژوهشگر حوزه فلسفه افزود: ابن عربی، انسان را بر سه نوع می‌داند و یقیناً سه معنا را برای زندگیِ او در ذهن پدید می‌آورد.

عباسی داكانی ادامه داد: انسانُ‌الحیوان، انسانُ‌الانسان و انسانُ‌الرحمان هر سه رویكردهای متفاوتی به زندگی دارند و همچنین باید توجه كرد كه هر یك از آدمیان معنایی خاص برای زندگی خود در ذهن دارا هستند.

وی با اشاره به اینكه مولانا پرسش درباره زندگی را به عنوان بنیادی‌ترین سوال مطرح می‌كند، گفت: پرسش از زندگی به پرسش از خودِ انسان باز می‌گردد و پرسش از انسان به نحوه‌ی بودنِ او در جهان مربوط است.

عباسی داكانی با اشاره به اینكه ملاصدرا و ابن عربی و سایر بزرگان چنین نگاهی دارند، اظهار كرد: اگر معتقد باشیم كه جهان پیرامون ما، نسبتی با یك كلِ بزرگ‌تر دارد، آن هنگام می‌توان انتظار معنا داشتن را از زندگی داشت.

وی به غزلی از بیدل دهلوی استناد كرد كه ردیف برگزیده‌ی "زندگی" را در دل خود جای داده كه در یكی از ابیات می‌گوید " لب به بیان نمی‌رسد / دل به زبان نمی‌رسد / كس به نشان نمی‌رسد / تیر خطاست زندگی" بیان كرد كه این قطعه ادبی، نامفهوم بودنِ معنای زندگی را در این جهان و دست یافتن به مفهوم آن را در جهانی كلی‌تر و تكامل یافته تر متذكر می‌شود.

معنای زندگی مسئله مبتلابه انسان معاصر است

همچنین در این برنامه رادیویی عبدالله صلواتی، دانشیار و معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید رجایی در ارتباط زنده تلفنی با اشاره به این نكته كه مسائل فلسفی در طول زمان شكل گرفته‌اند، گفت: هیچ اراده مستقیمی پرسش‌های فلسفی را شكل نداده؛ بلكه زمین و زمانه پرسش‌های مختلف را برای ما به ارمغان می‌آورد.

وی افزود: در خصوص معنای زندگی و ارزش زیستن خلأ و پوچی به بشر روی آورده كه همه مسائل را پوچ می‌انگارد و متأسفانه این گزاره به یقینی مطلق تبدیل می‌گردد.

صلواتی با اشاره به یقینِ بشر امروز از رسیدن به پوچی مطلق یادآوری كرد: سیر تفكر غربی دچار رخدادهای نزولی شده و منتج به از دست دادنِ معنای زندگی برای بشر امروز شده است.

معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید رجایی گفت: تكنیكی كردن تفكر بعد از دوران دكارت رایج شد كه معتقد بود علم چیزی جز یك خط كش برای اندازه گیری نیست.

صلواتی دنیوی كردن عالم و طبیعی نمودنِ آدمی و زدودنِ غایت اندیشی و اسطوره زدایی را به عنوان دیگر شقوق پوچ انگاری در زندگی دانست و افزود: این‌ها هیولای نفی هستند كه تمام نظام‌های ارزشی سالم را بلعیده و بشر را به طور جدی به پرسشگری در باب معنای زندگی وا می‌دارد.

این پژوهشگر فلسفه اضافه كرد: عده‌ای معتقدند معنای زندگی مسئله مبتلابه انسان معاصر است و بی ارتباط با بزرگانی چون ملاصدرا می‌باشد؛ درحالیكه چنین تفكری ناشی از تعصبات بیجاست.

صلواتی خاطرنشان كرد: برای دستیابی به معنای زندگی باید نسبت خود را با انسان و زندگی مشخص كنیم و بدانیم آیا با یك انسان كه دارنده‌ی وحدت است طرفیم یا اینكه با گروهی از انسان‌ها روبرو هستیم.

انسان مدرن، سقف آسمان را به پایین كشیده است

محسن جاهد مدرس فلسفه دانشگاه زنجان نیز در ارتباط تلفنی، انسان را به جهت انسان بودن در این دنیا دچار تنهایی و احساس رعب و وحشت دانست و گفت: این تنهایی از مسائل وجودی نشأت می‌گیرد؛ حتی اگر افرادی كثیر پیرامون او باشند اما آدمی باز هم تنهاست.

وی این نظریه را تنهاییِ انفسی یا اگزیستنس خواند و گفت: این تنهایی شقوق مدرن و سنتی نداشته و به بیانی دیگر آدمی از زمانی كه پا به عرصه خاكی گذاشت، با این دشواری روبرو بود.

جاهد چنین نقطه ضعفی را موجب پدیدار گشتن بحران میانسالی دانست و افزود: ارسطو در رساله خطابه خود به "نگاه به آینده از منظر جوانان" سخن می‌گوید كه وقتی پا به سن پیری می‌گذارد، نگاه آن‌ها معطوف به گذشته خواهد شد.

این تحلیلگر حوزه فلسفه با بیان اینكه انسان در سنین میانی عمر خود بسیاری اهداف زندگی را از دست رفته می‌بیند و لذا فرصتی پیشِ رو ندارد و دچار بحران‌هایی بزرگ خواهد شد، ادامه داد: حیوانات با چنین مقوله‌ای روبرو نیستند و هرچه انسان در ساحتِ انسانی خود گام بردارد، این تنهایی و رعب در جهان را آشكارا احساس می‌كند.

وی به نگاه فلسفه نسبت به تنهایی انسان اشاره كرد و گفت: انسان‌ها تنها به دنیا آمده، تنها زندگی كرده و تنها می‌میرند؛ حال آنكه در جمع باشد كه رعب و ترس بزرگی را بر جان آدمی می‌ریزد ولی نكته مهم اینجاست كه انسان سنتی، سهل تر به پاسخِ معنای زندگی دست می‌یابد.

جاهد در توضیح این مطلب گفت: در دنیای مدرن جدا از تنهایی اگزیستنس رخدادی دیگر را شاهد هستیم چراكه خدا را با گرایشات مكانیكی در دنیای مدرن، كنار گذاشته‌ایم و در نتیجه افرادی نظیر نیچه می‌گفتند خدا مرده است.

به گفته این استاد فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با پدیده‌ای از منظر روانشناختی روبرو بودیم كه ادعا داشت دیگر كاری نمانده كه خداوند به انجام برساند و تنهایی آدمی در دوره مدرن تشدید شد.

جاهد ادامه داد: غیبت خداوند از منظر آدمی، موجب افزایش حس وحشت و رعب در دنیاست و به همین دلیل نیچه می‌گوید: برهوت فرا رسیده است و وای بر آن كس كه برهوت را انكار كند.

وی اضافه كرد: انسان مدرن، سقف آسمان را به پایین كشیده است و به همین جهت قرآن می‌فرماید هر كس از ذكر من دوری كند، زندگی بر او تنگ خواهد شد.

جاهد این سطح از تنهایی را جدا از تنهاییِ اگزیستنس خواند و تصریح كرد: اگر حادثه مدرنیسم هم اتفاق نمی‌افتاد، باز هم باید پاسخی برای معنای زندگی كشف می‌شد ولی مدرنیسم، این قضیه را تشدید كرده و به غیبت مفهوم خداوند انجامیده است.

وی با بیان اینكه مدرنیسم مفاهیمی نظیر علم و توانایی ذاتی بشر را جایگزینِ ترسِ ناشی از غیبت خداوند كرده است، گفت: با فرو ریختن یقین مدرنیسم در قرن بیستم، عملاً هیچ چیز در چنگ بشر غربی نماند. این انسان كه زمانی مركز ثقل بود، دیگر قادر به پر كردن هیچ گونه خلأ و تنهایی نیست و لذا در دوره معاصر، مقوله معنای زندگی برای بشر بحرانی‌تر شده است.

دسترسی سریع