ستارههای خدمت | شهید رحمان دادمان
من وقتی در سفر گیلان، به بندر انزلی رفتم و آن پل قدیمی را - كه خود من حدود چهل سال قبل از آن عبور كرده بودم - دیدم، در دل شرمنده شدم...
«من وقتی در سفر گیلان، به بندر انزلی رفتم و آن پل قدیمی را - كه خود من حدود چهل سال قبل از آن عبور كرده بودم - دیدم، در دل شرمنده شدم... بعد هم كه رفتیم، دیدیم مردم و به تبع آنها آقای امام جمعه، همه از ما ساخت پل را میخواهند. من وقتی به رشت برگشتم - در خانهی آقای صوفی، آقایان وزرا جمع شدند؛ آقای عارف و دیگران هم بودند - مسألهی پل را مطرح كردم و به مرحوم دادمان گفتم شما این پل را میسازید؟ ایشان فكری كرد و گفت بله، ما سه ساله آن را تحویل میدهیم. من گفتم آن را دوساله تحویل دهید. ایشان سری تكان داد و من فكر كردم كه تلقّی به قبول كرده كه دوساله تحویل دهد. گفتم من دلم میخواهد دو سال دیگر رئیس جمهور بیاید و در همین موقع این پل را افتتاح كند. وقتی دادمان از دنیا رفت، كسانی از دوستان ما كه با خانوادهی ایشان مرتبطند، گفتند دادمان در خانه گفته بود كه فلانی به من گفت دو ساله پل را بسازید؛ اما من آن را یكساله تمام میكنم! همت آن مرد، اینگونه بود. ببینید انسان از فقدان چنین آدمهایی چقدر میسوزد.» 1380/06/05